مقالات
۲
معرفی
عنصری بلخی
...
خلاصه :
ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری بلخی شاعر فارسی گو در دوره غزنویان است.مشخصات
-
نام: حسن ابن احمد
-
تخلص: عنصری
-
کنیه: ابوالقاسم
-
لقب: ملک الشعرا
-
سال تولد: ۳۵۰ ق
-
سال وفات: ۴۳۱ ق
-
محل تولد: بلخ
-
محل دفن: غزنی
زندگی نامه
از دوران کودکی و جوانی او آگاهی دقیق در دست نیست. چنان که از تذکرهها برمیآید، پدر و مادرش در جوانی فوت کردهاند و با ثروتی که به ارث برده بود، به تجارت پرداخت و در یکی از سفرهای بازرگانی به دست دزدان گرفتار آمد و دار و ندارش را از کف داد. میگویند که عنصری پس از واقعهی گرفتار شدن به دست دزدان به فکر تحصیل افتاد و در اواخر به شاعری مشغول شد.
عنصری در جوانی به بغداد و نصیبین سفر کرد، سپس به خراسان و غزنین عزیمت کرد و در همهی سفرهای جنگی محمود، به جز سومنات، همراه او بود.
عنصری در زمان سلطان مسعود، در سال 431ق، درگذشت. مدفن وی غزنی است. شاعران و مورخان از تقرب او نزد سلطان محمود حکایاتی نقل کردهاند؛ چنان که گفتهاند دولت و اقبال او در عصر غزنویان بیش از عزت و بزرگی رودکی در عصر سامانیان بوده است.
آثار
دیوان عنصری را نزدیک به 30 هزار بیت نوشتهاند. عنصری نظمسازی قوی بود و در بدیههگویی نظیر نداشت. طبع او به غایت روان و سریع بود؛ چنان که صاحب آتشکده میگوید در یک شب هزار بیت گفته است.
همچنین حکایات بسیاری از بدیههسرایی وی در کتب تذکره نقل کردهاند که مشهورترین آن در چهار مقالهی نظامی عروضی آمده است.
چنان برمیآید که دیوان عنصری در زندگی وی تدوین شده بود. اما بیشتر شعرهای عنصری تا امروز از بین رفته است یا هنوز یافته نشده است. وجود ابیات پراکندهی قصایدش میرساند که اشعار دیگری نیز به همین اوزان و قوافی داشته است.
چاپ اخیر دیوان وی به کوشش محمد دبیر سیاقی شامل ۳۲۸۷ بیت است. یک قصیده و ۱۵ شعر که در آخر دیوان نیز به عنصری منسوب است.
دیوان عنصری مشتمل است بر ۶۴ قصیده، در ۲۶۸۳ بیت، ۷۶ رباعی، قطعات، ابیات پراکنده، مثنوی.
موضوع برخی رباعیهای عنصری تاریخ است و برخی در مضامین عشقی سروده است. در رباعیات عنصری هر چهار مصراع دارای قافیه است؛ در صورتی که معمولاً مصراع سوم رباعی آزاد است.
عنصری سه مثنوی دارد عبارتند از: "وامق و عذرا" و "خنگ بت و سرخ بت" و "شادبهر و عین الحیاه".
و آثار منسوب به او عبارتند از: داستان رستم و سهراب، بغدادی در هدیه العارفین است.
منتخب اشعار
من گفت نیارم که تو ماهی صنما روشن بتو گشت ماه و ماهی صنما
من شاه جهان مرا تو شاهی صنما فرمانت روا بهر چه خواهی صنما
ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری شکنج تو علم پرنیان شوشتری
بزیر دامنت اندر بنفشه بینم و تو بنفشه را سپری یا بنفشه را سپری
چنانس مسیر اگر پیش او سپر شده ای ورش همی سپری پیش او مکن سپری
بشغل خویشتن اندر فتاده ای همه عمر همی زره شکری یا همی زره شمری
اگر بدل بخلی خلق را مرا نخلی وگر ز ره ببری خلق را مرا نبری
از آن که هست مرا حرز خدمت ملکی که شد شناخته زو راستی و دادگری
یمین دولت عالی امین ملت حق که خشم او سفری شد عطای او حضری
بنعمش سفری مفلسان شده حضری بخدمتش حضری منعمان شده سفری
وفا کند طمعی را بهر دمی و همی نه او ملول شود نه طمع شود سپری
ادامه شعر ...
آقاي مالكي
۴ سال پیش
مهدی وجهی
۴ سال پیش