مقالات

اردو

خاطره ای از اردوی یزد

اتشکده ی زرتشتیان


خلاصه :

خاطره ای از اتشکده ی زرتشتیان از اردوی یزد پایه ی هشتم

 در اردو به من خیلی خوش گذشت و خیلی چیز ها ی جدید  یاد گرفتیم  و از جا ها ی زیادی بازدید کردیم ولی وقت نشد از بعضی جا ها بازدید کنیم . خب من می خواهم خاطره ای از    اتشکده ی زرتشتیان برای شما تعریف کنم که امید وارم خوشتان بیاید   : وقتی که ما به انجا رسیدیم همه یک جا جمع شدیم ودوستان قراچورلو و عسگری برای ما توضیح دادند  که چند صد سال است که اتش ان خاموش نشده است   و ... .  وقتی توضیح انها تمام شد ما به طرف داخل اتشکده رفتیم . در ورودی انجا برگه ای بود که می گفت ما اتش پرست نیستیم  ما اتش رامقدس می دانیم واین که ما یکتا پرستیم . وقتی ان برگه را خواندیم به داخل رفتیم . در داخل از بلند گو ها صدا ی شخصی پخش می شد، که مطلبی نا معلوم را میخواند که بعد ها  فهمیدیم ان مطالب بخشی از کتاب مقدس انها بود که او می خواند .  در وسط سالن محوطه ای بود که محافظی داشت و در پشت ان محافظ شیشه ای بر جامی زغال هایی در حال سوختن بودن که اتشی از انها بلند شده بود ودود ان از دود کشی در همان اتاقی که اتش در ان بود خارج می شد  . از توضیحات بچه ها فهمیدیم که انها با لباس و کلاه سفید وارد می شدند . بعد از این قسمت ما به قسمت عکس ها رفتیم که در پایین این قسمت اب انباری کوچک و بسیار تاریک قرار داشت بعد از این ما داشتیم می رفتیم توضیحاتی درباره ی  دین انها بخوانیم  ، که بچه ها اب خوری کوچکی دیدند و همه به سمت ان هجوم بردند که اب خوری را ترکاندند!بعد از داغون کردن اب خوری دوباره همه یک جا جمع شدیم و اقا ی مالکی توضیحات بیشتری دادند  .  بعد از توضیحات اقای مالکی ، ما چند عدد عکس گرفتیم و   بعد به سمت اتوبوس راه افتادیم تا از مکان دیگری بازدید کنیم  . این هم از اتش کده ی زر تشتیان.  ممنون که خاطره ی من را خواندید امید وارم خوشتان امده باشد ......

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران