دلنوشت

زمان زیادی از آسمانی شدن مردی از تبار امام شهیدان نگذشته است.

حماسه ای در قلب مدرسه ی میزان

زمان زیادی از آسمانی شدن مردی از تبار امام شهیدان نگذشته است.گفتن و سرودن از ایشان رسالت ما جاماندگان کاروان حسینی(ع) است:


خلاصه :

حماسه

زمان زیادی از آسمانی شدن مردی از تبار امام شهیدان نگذشته است وداغ آسمانی شدن سردارِ عزیزمان هنوز بردلهایمان بیداد می کند.گفتن و سرودن از ایشان رسالت ما جاماندگان کاروانِ حسینی(ع) است:
سردارِ سرزمین افق های ماندگار 
ایران برای تو امروز جان سپرده است
در باور عمیق من و کودکان شهر
یک مرد تا خودِ بی انتها رسیده است
یک مرد ویک غرور به تاوانِ عمر خود
تا دشتِ کربلای شهیدان رسیده است
سردارِ سرزمین امام و امید وشور
خون تو تا رگ مردان،رسیده است
باور نمی کنم که تو رفتی ولی عجب 
ایران به ماتمِ تو در خود خزیده است
شیری،دلیری و چون مرتضی علی(ع)
فریاد و ناله های تو تا چاه هم رسیده است

 

همه چیز از جمعه ی هفته ی پیش شروع شد،خدا می داند چه بر دلهای ما گذشت؛
تا روز شنبه در قلب مدرسه ی میزان،به همه دیوارها سیاهه نصب شده بود،عکس سردار روی دیوارها دیده می شد،سربند یازهرا یاحسین آویزان بود وصدای نوحه کل فضای مدرسه را پرکرده بود.
صبحگاه باشکوهی برگزار شد که در آن چقدر زیبا دخترانمان از دفاع ،شهادت،امنیت با زبانِ کودکانیشان صحبت می کردند.غرور در چشمانم موج می زد.در پایان باذکر فاتحه وصلوات سینی خرما و حلوا بین  دانش اموزان توزیع شد.به این موج حماسه نگاه می کردم که یکی از دخترانم نزدیکم آمد خودش را درمیان دستانم جای داد وبا گفتن: چرا سردارباید شهید می شد؟!سیل اشک را به چشمان خودش و من جاری کرد.
چقدر این قلب ها(دانش اموزان)بزرگ اند!!
در طی هفته ای که گذشت از این مراسم ها کم نداشتیم:توزیع پیکسل منقش به عکس سردار شهید که همانند گنجی بود برای همه ی ما،تهیه ی کتابچه در زنگ کتابخوانی،نوشتن دلنوشته با تمام وجود با خطی بسیار کودکانه ی کلاس اولی،شرکت در مراسم تشییع شهید و صحبت درباره ی حضور در این مراسم در صبحگاهمان،چقدر با غرور از رفتن در مراسم صحبت می کردند،و در پایان هفته ،وااای شنیدن فتح الفتوح،چقدر غرور و حماسه،چقدر شنیدنش برایمان لذت داشت،گفتن تکبیر،چه قدرتی به قلب هایمان داده بود و ان روز دوباره در صبحگاهمان راجع بهش با دخترانمان صحبت کردیم،ناگهان خودجوش شعار مرگ بر آمریکا،مرگ بر اسرائیل،مرگ بر  انگلیس را سردادند آنهم با مشت های گره کرده.
اینها همه ثمره ی خون شهید بود،بذر عشق حماسه، غرور و ایمان در دلهای کودکان و نوجوانان و جوانان و همه ی مردم شهر.
در طی این یک هفته که گذشت چیزی جز تبلور زیبایی نمی توان یافت،(ما رایت الا جمیلا)
یا زینب(س)

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران