محتوای درسی
تاریخچه سلسله خوارزمشاهیان
سلسله خوارزمشاهیان
سومین سلسسه ترک ایران
خلاصه :
سلسله خوارزمشاهیاننام چند سلسلة شاهي برآمده از خوارزم در سدههاي چهارم تا هفتم ق/ ؟ م. از آن ميان، خوارزمشاهيان بزرگ (470- 628ق/ 1077- 1231م) خوارزم، كه اكنون در جمهوري خودمختار قراقالپاقِ ازبكستان به نام خيوه خوانده ميشود، برپاية دادههاي اوستا، همان سرزمين ائيرينه وئجه[2] (ايرانويج)، سكونتگاه آريائيان است1 كه براي وجه تسمية آن معاني مختلف، از جمله جايگاه برخاستن خورشيد (خوار/ خور/ خوشيد و زم به معناي زمين) بيان كردهاند.2 اين منطقة تاريخي در كرانة جيحون (آمودريا)در جنوب درياچة خوارزم (خيوه، آرال)در شمال شرقي خراسان بزرگ ضمن تأثيرگذاري در فرهنگ و تمدن آريايي،3 بر بنياد پايتختهاي باستاني كاث و اورگنج(گرگانج)، پس از اسلام مركز فرمانروايي سلسلههاي خوارزمشاهان افريغي (آلآفريق/ آفريغيون/ مشهور به آلِ عراق و ملوككاث، 305- 385ق/ 917- 995م)، خوارزمشاهان مأموني (مأمونيان/ ملوك گرگانج، 385- 408ق/ 995- 1017م) بود كه سلسلة اخير توسط ابوالعباس مأمون بن محمد بنيانگذاري شد. پس از مأمونيان، مدتي آلتونتاش خوارزمشاه، حاجب و سپهسالار محمود غزنوي تا 423ق/ ؟ م در آنجا حكومت داشت كه قراخانيان در برابر او پيروز شدند4 در زمان سلجوقيان* آخرين و قدرتمندترين سلسلة خوارزمشاهيان، فرزندان انوشتكينغرچه، به حكومت خوارزم رسيدند. خوارزمشاهيان از اعقاب انوشتكينغرچه طشتدار ملكشاه سلجوقي بودند. وي از درآمدهاي خوارزم خرج طشتدارخانة دربار سلجوقي را تأمين ميكرد.5 قطبالدين محمد پسر انوشتكين در زمان بركيارق و سلطانسنجر سلجوقي حكومت خوارزم و مقام طشتداري (متصدي انبار) را تا زمان مرگ (521ق/ 1127م) برعهده داشت.6 فرزند وي، آتسز، اگرچه در آغاز به سلطانسنجر كه مركز حكومت او مرو بود، وفادار ماند، اما در طي چندين جنگ عدم وفاداري خود را نشان داد به گونهاي كه او را بنيانگذار حقيقي حكومت خوارزمشاهيان ميدانند.7 پس از درگذشت آتسز (551ق/ 1156م) ايل ارسلان در گرگانج جانشين پدر شد. اگرچه وي در برابر سلاجقة غرب ايران (سلاجقة عراق) از سلطانسنجر و جانشين او محمود بن محمد ارسلان حمايت ميكرد اما به زودي در خراسان و ماوراءالنهر قدرت خود را توسعه داد اما در برابر قراختائيان دچار شكست شد8 و در 567ق/ 1171م درگذشت. تكش پسر ارشد ايل ارسلان در برابر برادر خود سلطانشاه كه از حمايتهاي مادرش تركان خاتون برخوردار بود، با ياري گرفتن از قراختائيان در 568ق/ 1172م در خوارزم به تخت سلطنت نشست اما جدالهاي او با سلطانشاه كه متواري و با غياثالدين فرمانرواي غوريان* نيز درگير بود تا 589ق/ 1193م كه سلطانشاه فوت كرد ادامه داشت.9 تكش به تحريك الناصرلدينالله خليفة عباسي طغرل سوم سلجوقي (طغرل بن ارسلان) آخرين سلطان سلاجقة عراق را شكست داد و بر سراسر قلمرو ايران تا بغداد فرمانروايي يافت اما خليفة نواحي حكومتي او را به رسميت نشناخت10 و غوريان را عليه او و قراختائيان كه با او متحد بودند تحريك كرد. تكش سرانجام بر سپاه خليفه پيروزي يافت11 و حكومت عراق، خراسان و تركستان از سوي خليفه به وي واگذار شد (590ق). تكش كه به عدالت، دينداري، حمايت از ادبا و دانشمندان مشهور بود در 596ق/ 1200م درگذشت و قطبالدين محمد مشهور به سلطانمحمد خوارزمشاه* به جاي پدر به سلطنت رسيد و در طي چند نبرد با شكست دادن قراختائيان، غوريان12 (612ق/ 1125م) ملوك مازندران و قراختائيان، قلمرو خود را در شرق شمال و شمال شرق توسعه داد و از جنوب تا سواحل خليج فارس را ضميمة قلمرو خود كرد و «كارش به اوج رفعت رسيد».13 اما خليفة عباسي، الناصرلدينلله، به نام او خطبه نخواند و خوارزمشاه با لشكري عازم بغداد شد. اگر چه در جنگ با اتابكِ فارس (سعد) و اتابك آذربايجان (اوزبك)، پيروزي يافت اما سپاهيانش در برف و سرماي اسدآباد همدان تلف شدند14 و در حالي كه مغولان يورش به مناطق شرقي ايران را آغاز كرده و برنايمانها پيروز شدند، سلطان محمد به جزيرة آبسكون درياي مازندران رفت، در آنجا فوت كرد (617ق/ 1220م) و پسرش جلالالدين منكبرني به رغم مخالفت تركان خاتون، مادر سلطان محمد، به حكومت رسيد. حكومت آخرين خوارزمشاه مصادف با پيشرويهاي مغولان بود، اما او توانست ضمن پيروزي بر حكام داخلي در نبرد پروان (شهري در نزديك غزنه) نيروهاي چنگيزخان را وادار به عقبنشيني كند اما عدم حمايت خليفة عباسي و اميران حكومتي در نواحي مختلف باعث شد در جنگ و گريزها به رغم مقاومتهاي شجاعانه موفقيتي نيابد (628ق/ 1231م).15 در سقوط خوارزمشاهيان دلايل متعدد بر شمردهاند، از آن ميان: مقابلة سلطان محمد خوارزمشاه با خليفة عباسي به جاي اتحاد، و مخالفت با برخي چهرههاي مذهبي مانند بهاءالولد و خاندان روحاني صدرجهان، تضعيف قوا به دليل نبردهاي مكرر داخلي و برداشتن حكومتهايي مانند سلاجقة عراق، غوريان و قراختائيان كه ميتوانستند خوارزمشاهيان را در هجومهاي مغولان ياري رسانند و برآمدن مغولان در صحنة جهانگشايي.16 گذشته از حكومتهاي ياد شده، خوارزمشاهيان با اسماعيليان نزاري نيز روابط و مناسباتي توأم با جدالهاي نظامي به ويژه در زمان تكش براي محاصرة قلاع اسماعيليه داشتند.17 سلطان محمد كه با انتخاب علاءالملك ترمذي (از سادات شيعه) سعي داشت در برابر خليفه حملة خود را مشروع جلوه دهد، با جلالالدين حسن (نو مسلمان) پيشواي اسماعيليان كه به باورهاي اجداد خود پشت كرده بود،18 صلحي ناپايدار بست اما به موفقيت چشمگير دست نيافت. خوارزمشاهيان در روابط سياسي خود بيشتر از شيوههاي نظامي استفاده كردند و در امور ديوانسالاري نتوانستند از تجربههاي درخشان سلجوقيان بهره ببرند. اگر چه وزير در رأس ديوانهاي استيفاء (بيتالمال)، رسايل، بريد، جيش (جند)، عزيز (دربار) قرار داشت و ديگر مناصب حكومتي مانند وكيل در، نايب، منشي، قاضي و طشت دار، مهردار و... نيز حضور داشتند.19 تجارت و اقتصاد اين دوره نيز در پرتو لشكركشيها دچار زوال شد و خوارزمشاهيان از تسلطي كه بر راههاي مهم تجاري در شمال شرق ايران داشتند نتوانستند بهرة كافي ببرند.
محمد امین شیرین
۴ سال پیش
این مطلب برای درس 13 مطالعات اجتماعی فرستاده شده است.