دلنوشت
بهشتیان چه کسانی هستند؟؟؟
خلاصه :
- سؤال آیا فقط برادر و خواهر دینی در بهشت وجود دارد و برادر و خواهر نسبی و عمو و خاله و دایی و عمه در بهشت وجود ندارد؟-پاسخ
در قرآن و روایات وارد شده است که بستگان بهشتیان به آنها ملحق میشوند. البته پدران و همسران و فرزندان و اقوامی که صالح بودهاند.
در قرآن آمده است: جنات عدنٍ یدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم؛ [۱] یعنی سرانجام کار آنها، باغهای جاویدان بهشت است که هم خودشان وارد آن میشوند و هم پدران و همسران و فرزندان صالح آنها.
این در حقیقت برای تکمیل نعمت های الهی بر آنان است تا هیچ کمبودی حتی از نظر فراق افراد مورد علاقة خود نداشته باشند و از آنجا که در بهشت که سرای نوین و متکاملی است همه چیز تازه و نو میشود، آنها نیز با چهرههای تازه و نو و محبت و صمیمیتی افزون تر وارد میشوند، محبتی که ارزش نعمتهای بهشتی را چند برابرمیکند. گرچه در آیة فوق تنها پدران و فرزندان و همسران ذکر شده است، ولی در واقع همة بستگان در این جمع هستند؛ چراکه حضور فرزندان و پدران بدون حضور برادران و خواهران و حتی سایر بستگان ممکن نیست و این مطلب با کمی دقت، روشن میشود. زیرا هر گاه کسی بهشتی باشد، پدر صالح او نیز به او ملحق میشود، و از آنجا که پدر صالح، بهشتی است، همة فرزندان صالحش به او میپیوندند و به این ترتیب برادران صالح به هم ملحق میشوند و با همین محاسبه سایر بستگان نیز در آن جمع حضور خواهند داشت. [۲]
مثلاً مادران، همسران پدرانند که کلمة ازواج، شامل ایشان است و برادران و خواهران و عموها و داییها و اولاد آنها، همه جزو ذریات پدرانند که کلمة آبائهم شامل آنان میشود. [۳]
نکتة دیگری را که در آخر بحث باید ذکر کنیم این است که گرچه در بهشت انسان با بستگان خود همنشین است، لکن پاداش نیکوکاران در بهشت متناسب با درجات ایمانشان است و اینگونه نیست که درجاتشان هم یکسان باشد. همانگونه که از آیات قرآن بر میآید، خداوند به برخی وعده آمرزش گناهان و ورود به بهشت، [۴] به بعضی ثواب و پاداش باغ هایی که زیر آنها آبها روان است. و به پارهای بهترین ثواب که همان بهشت عدن و ملاقات پروردگار است داده است. [۵] در این آیات به مراتب و درجات بهشت تصریح شده است: آیه ۲۱ سوره اسراء، آیة ۴ سوره انفال، سوره آل عمران، آیة ۱۶۳، توبه، آیه۲۰ و سوره نساء، آیة ۹۵.
از نگاه قرآن ترکیب دلنشین و حکیمانه و دقیق این دو، میوۀ "تقوا" را نتیجه میدهد و اهل تقوا نیز اهل بهشتاند:
"لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ".[5]
از آنچه گذشت نتیجه میگیریم:
گوهر سعادت همان تقوا است و تقوا اطاعت کامل از تمامی فرامین خدا و رسول(ص) است.
هرچند تقوا مراتب و درجاتی دارد، اما حداقل مرتبۀ آن این است که واجبات انجام شود و از گناهان اجتناب گردد؛ از اینرو باید در حیطۀ واجبات و دستورات اطاعت کامل و دقیق داشته باشیم.
از جمله دستورات آنحضرت نیز لزوم شناخت و اطاعت از جانشینان و امامان واقعی پس از ایشان است.[6] و بدون تردید آنانکه اعتقاد زبانی، قلبی و اطاعت عملی از مقام امامت را ندارند، اهل ایمان و عمل صالح نبوده و رتبۀ تقوا را ندارند.
در همین راستا، طبق آیۀ 59 نساء، اطاعت از "ولی امر" لازم است آن هم در حدی که اطاعت از او، به مثابۀ اطاعت از خدا میباشد.
گفتنی است که این ولی امر باید معصوم باشد و هر که به حاکمیت رسید، همان ولی امر نیست؛ زیرا اگر ولی امر معصوم نباشد امکان و احتمال دارد که چه بسا فرمان او بر خلاف فرمان خدا و رسول باشد و در این صورت امر به اطاعت خدا و اطاعت از ولی امر، به اجتماع دو چیز مخالف و ضد هم میانجامد که قطعاً محال است.
اینک که از سعادت و نقش اعتقاد به امامت در ایجاد سعادت یاد نمودیم به شرح چگونگی کارکرد و تأثیر امام در سعادت فرد و جامعه و بهشتی یا جهنمی شدن مردم میپردازیم.[7]
رستگاری و نقش اعتقاد به امام
اینک با تأکید بر آنچه در بخشهای قبل بیان کردیم به بررسی مفهوم رستگاری، سعادت و موفقیت در عرصۀ دنیا و آخرت و نیز شناخت نقش اعتقاد به امام و امامت در پیدایش سعادت و رستگاری میپردازیم.
الف) مفهوم رستگاری
هر کس از موفقیت و خوشبختی تفسیری جداگانه دارد، اما به نظر میرسد که این چندگانگی به نفع آنانی که جویای حقیقتاند نباشد. چه:
حرم در پیش و حرامی در پس؛
اگر خفتی مردی و اگر رفتی، بردی!
پس بهتر آن است که تفسیر واقعی آنرا از خدایی که میخواهد دو گروه "رستگاران" و "زیانکاران" را از هم متمایز کند، جویا شویم.
وقتی خداوند میخواهد به توصیف یکی از انسانهای موفق؛ یعنی حضرت ابراهیم(ع) بپردازد، او را با این وصف، معرفی میکند:
"وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ، إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ".[8] تردیدی نیست که ابراهیم به راستی از شیعیان و پیروان او (حضرت نوح) بود. (به این نشانه که) وقتی به پیشگاه پروردگارش آمد با قلبی سلیم و سراسر صفا و آغشته به سلامت بود.
و نیز دعای حضرت ابراهیم(ع) آن بود که: "(پروردگارا!) مرا در روزی که همه (از قبرها) برانگیخته میشوند خوارم مکن. روزی که مال و فرزندان سودی نمیدهد. مگر کسی که با «قلب سلیم» به سوی خدا بیاید".[9]
از این تأکیدی که بر قلب سلیم شده مییابیم: موفق، رستگار و خوشبخت کسی است که در دین آنچنان زیست کند که موقع رفتن جهت ملاقات با خدا، قلبی سلیم با خود همراه داشته باشد.
و جالب آن است که در آیۀ فوق(شعراء، 89) این نکته در پی میآید که: "و ازلفت الجنة للمتقین"؛ (و در روز قیامت) بهشت در حالیکه برای متقین زینت شده، خود را به آنها نزدیک و عرضه میدارد.
پیام آیه این است که پی آمد داشتن قلب سلیم، حصول تقوا است و پاداش متقین نیز بهشت است.
در نتیجه: سعادت، رستگاری و خوشبختی در تلاش، جهتِ داشتن قلب سلیم معنا مییابد! و خوشبخت واقعی، صاحب قلب سلیم است. و سعادت پیوند با سلامت قلب دارد.
ب) نقش اعتقاد به امامت در سعادت
رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود:
"امت موسی(ع) به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند که تنها یک فرقۀ آنها نجات یابنده بود و بقیه جهنمی شدند؛ و امت عیسی(ع) به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که تنها یک فرقه نجات یافت و بقیه جهنمی گردیدند؛ و امت من هم هفتاد و سه فرقه خواهد شد که تنها یک دستۀ آن نجات مییابد و بقیه در آتش خواهند بود. علی(ع) پرسید: ای رسول خدا، فرقۀ نجات یابنده کدام است؟ فرمودند: آنهایی که روش تو و یاران تو را دارند و به آن تمسک میجویند".[10]
بریدۀ اسلمی -که نزد اهلسنت به عنوان صحابی رسول اکرم(ص) شناخته شده است - از آنحضرت نقل میکند که مقصود از صراط مستقیم در آیۀ "اهدنا الصراط المستقیم"، همان محمد و آل محمد(ع) است.[11]
رسول خدا(ص) فرمود: "هر کس میخواهد مانند تندباد، شتابان از(پل) صراط بگذرد و بیحساب در بهشت داخل شود، پس به یقین باید: فلیتول ولیی و وصیی و صاحبی و خلیفتی علی اهلی علی بن ابیطالب؛ ولایت ولی من، و وصی من و خلیفه من بر خاندانم (یعنی ولایت) علی ابن ابی طالب را بپذیرد".
و هر کس میخواهد به آتش جهنم برود:
"فلیترک ولایته، فو عزت ربی و جلاله انه لباب الله الذی لایوتی الا منه، و انه الصراط المستقیم و انه الذی یسال الله عن ولایته یوم القیامة"؛[12] پس ولایت او را ترک کند. به عزت و جلال پروردگارم سوگند که او همان باب خدا است (ورودی و دری که با ورود به آن به خدا راه مییابید). بابی که جز از سوی آن نمیتوان سوی خدا رفت. بیتردید او، صراط مستقیم است، و او است که خدا در روز قیامت از بندگان در مورد ولایتش میپرسد.
اعمال چه کسانی مورد قبول است؟
ولایت، شرط قبول عبادت!
طبق روایات متعددی که اهل تسنن نقل کرده، مبنا و شرط خداوند جهت پذیرش اعمال مردم، کرنش و پذیرش آنان در برابر ولایت علی ابن ابی طالب(ع) است!
رسول اکرم(ص) فرمود: "نگاه کردن به چهرۀ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب عبادت، یاد او عبادت است و ایمان کسی جز با دوستی او و بیزاری جستن از دشمنان او پذیرفته نمیشود".[13]
آنچه از این روایت برداشت میشود آن است که اصلاً، شرط پذیرش ایمان(چه رسد به اعمال عبادی!) داشتن ولایت و برائت است.
نیز علمای اهلسنت نقل کردهاند:
«پیامبر اکرم(ص) فرمود: "یا علی! اگر کسی به اندازۀ عمر نوح خدا را عبادت کند، و به اندازۀ کوه احد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق نماید و به اندازهای عمرش طولانی باشد که بتواند هزار بار پیاده به حج برود، آنگاه در (مکه) بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود، ولی ولایت تو را - ای علی! - نداشته باشد، بوی بهشت به مشام او نخواهد رسید و هرگز وارد بهشت نخواهد شد".[14]
اما اینکه غیر شیعه وارد جهنم میشوند یا نه، بحثی است که در ادامه اجمالا بدان اشاره خواهیم کرد:
مردمى که به دین اسلام ایمان نیاوردهاند، دو گروهاند:
- گروهى که اصطلاحاً به جاهل مقصر و کافر معروفاند؛ یعنى اسلام به آنها رسیده و به حقانیت آن پىبردهاند، اما با لجاجت و سرکشى حاضر به پذیرش حق نیستند، که این گروه مستحق عذاب و خلود در آتشاند.
- گروهى که اصطلاحاً به جاهل قاصر معروفاند؛ یعنى یا اسلام و پیام آن به آنها نرسیده و یا بسیار ناقص و غیر واقعى به آنها عرضه شده، به گونهای که اسلام را در ردیف ادیان هند و چین و حداکثر یهودیت و مسیحیت میپندارند، چنین افرادى به دلیل صداقت در دین و آیین خود اهل نجات هستند.
بنابر نظر اسلام چنین افرادى اگر در دین و آیین خود - آنچه مبتنى بر فطرت است - صادق باشند؛ مثلاً از دروغ بپرهیزند و به کارهاى خلاف انسانیت تن در ندهند، اهل نجاتاند و به رحمت الاهى امیدوارند.
این بحث دربارۀ دانشمندان موحد و خداشناس که اسلام به آنان درست معرفى نشده و اهلسنت که حقیقت تشییع براى آنها تبیین نشده است، نیز صادق است.
به طور خلاصه هر کسى که حقیقت به او نرسیده باشد و او نیز در جستوجوی حقیقت کوتاهی نکرده و مقصر نباشد، مستحق دوزخ نیست؛ زیرا دوزخ جایگاه گنهکاران است، نه کسانى که حق و حقیقت را نشناخته و به آن نرسیدهاند.[15]