دلنوشت
۴
دارم می بینم
داستان ماجراجویی بزرگ- قسمت سوم- دارم می بینم
قسمت سوم
خلاصه :
ما در دریا بودیم یک دفعه ....وقتی از غار بیرون رفتیم دیدبم شب فرا رسید است.اما دریایی که در آن نزدیکی بود روشن بود .این خیلی عجیب است.ما با قایق به دریا زدیم ته دریا دیده نمیشد!{42روزبعد}ما هنوز به ساحل نرسیدیم
ملوان: ناخدا
ناخدا:بله
ملوان:وای وای ساحل دیده شد.
Amir Hossein Taherian Mobarakeh
۳ سال پیش
مهدی کاشی ها
۳ سال پیش
محمد کیوانی
۳ سال پیش
علی کوهی اصفهانی
۳ سال پیش
مجتبی
۳ سال پیش
Poya parchehbafi dibazar
۳ سال پیش