پدر برگشته!!!!!

خلاصه :

به نام خالق عشق و وفا
به نام خالقی که عشق و محبت را انحصارا در قلب زنان متبلور  گرداند...  
و  وسعت آنرا در قلب شیر زنان ایرانی به نمایش گذاشت....

تجلی عرفان و اخلاص و ادب را از مادر شهیدان  باید آموخت....

مادری که بغض فرو میبرد و اشک را مجال نمیدهد... با دست های خود جوان رعنایش را مجهز میکند به سلاح ایمان و غیرت
با اخلاص و اطمینان اورا برای جهاد و دفاع از میهن راهی جبهه های تیر و خون میکند....

مادر است و دلی دارد به وسعت اقیانوس ها و کهکشانها....

کسی چه میداند وقتی پسرش را برای اولین بار به بغل گرفت و به سینه چسباند چه آرزوهایی برای آینده اش داشت؟؟

...شاید اندیشید عصای پیری اش آمده....
چه شبهایی که بر بالین فرزندش دعاها کرد ودر رویایش برآرزوها لباس واقعیت پوشاند...
مادر است دیگر....
عشق میفروشد و وفا میخرد....
محبت میکارد و ادب برداشت.....

 با خون دل و زحمت  لحظه به لحظه شاهد قد کشیدن ثمره ی عمرش بوده  و سالها حظ قد و قامت رعنای جوانش را برده....
  و ناگهان به خود می آید و  در یک نامردی روزگار کشور را درخطر میبیند....
ناموس ایرانی در خطر است ...
درنگ شایسته  نیست....
باید حرکتی زینب گونه کرد....

و حاضر میشود با همه ی دلبستگی ها و وابستگی ها  !!
با همه ی امید ها و آرزو ها جوانش را به دست جنگی بسپارد ،که میداند  ممکن است.برگشتنی در کار نباشد....

میماندتا با امید فرزندان فرزندش را به عرصه برساند ...
و با این کار حمایت میکند شهیدی که نشانه ش هم بر نگشته....

هر روز گوش به زنگ و چشم به در....
که اگر پسر رشیدش نمی آید....نشانی ..
استخوانی...
پلاکی از او برسد...

و افسوس که حسرت به دل و چشم بر در از دنیا میرود.....با داغی عمیق بر سینه....

و سالها بعد....
دختری که بزرگ میشود..
...بدون پدر...
یتیم و دلشکسته...
و روزی که نشان میرسد و پلاک...
پدر برگشته....
چه برگشتنی!!!!
شکوهمند و پرجلال....
استخوانهایی که به دست مادر نرسید...به دختر تحویل داده میشود...
غمی که پایانی برآن نیست ....

هان!
ای زنان غیور و شیر مرد ایران زمین...
زینب گونه حمایت و وفاداری کنید...
باشد که آوازه ی عشق و محبت و وفاداری هاتان  سرلوحه ی زندگی  همه ی  زنان باشد و حفظ کنند آینده گان این میراث پر بها را.....