محتوای درسی

سیل در بهار ۹۸

داستان ادبیات

انشاالله موفق باشید


خلاصه :

سیل در بهار۹۸

اسم من مایکل است. ما از مسلمانان مقیم ایتالیا هستیم. برای تعطیلات نوروز سال 1398 تصمیم گرفتیم که به ایران وشهر اصفهان به  همراه  پدرم لوکی و دوستانم لئو و جک عازم ایران شدیم.

بعد از ورود در  ایران به نزدیکی اصفهان که رسیدیم سال تحویل شد. ما دلمان می خواست موقع تحویل سال در شهر اصفهان می بودیم اما نشد در هتل آریا اقامت کردیم و شهر اصفهان را گشتیم.

بعد از چند روز به کنار زاینده رود رفتیم . باران و طوفان شدیدی شروع شد و ناگهان زاینده رود طغیان کرد و من و افراد دیگری را که در کنار رودخانه بودیم در خود کشید . من شنا کردن بلد بودم اما در سیلاب دست و پا می زدم و نگران پدرم بودم که شنا بلد نبود . با تلاش و زحمت زیادی پدرم را نجات دادم و مردم هم به کمک آمده بودند تا به افراد گرفتار در سیلاب کمک کنند .

اما من از هوش رفتم وقتی که به هوش آمدم در بیمارستان بودم و پدرم هم  بالای سرم بود . از حال دوستانم که پرسیدم گفتند مردم همه نجات داده اند اما حال من از همه بد تر بوده و پدرم در شرایط خیلی سختی به سر برده است .

از پدرم پرسیدم چه اتفاقی برای من افتاده است؟ 

ایشان گفتند :پسرم در آن لحظه های خیلی سخت که من پریشان و در مانده بودم  ؛ناگهان نوری وارد اتاق شد و یک مرد با لباس سیاه به من گفت : آقای لوکی نگران نباش . این امانت را بگیر ودر دهان پسرت قرار بده .

من تعجب کرده بودم که اسم مرا از کجا می داند متوجه شدم این آقا به من تربت دادند . نورانیت آن آقا دلم را روشن کرد که تو را با تربت امام حسین علیه السلام شفا خواهند داد.

وقتی که تربت را بر روی زبان تو گذاشتم تو نفس عمیقی کشیدی و به هوش آمدی . از شدت خوشحالی نفهمیدم که آن آقا کجا رفتند اما متوجه شدم که اذن خداوند امام حسین علیه السلام به ما نظر کردند و در غربت تو را شفا دادند .

ما مسلمانان می دانیم که امام حسین علیه السلام و دیگر امامان به گرفتاران و مریضان و درماندگان کمک می کنند و از الان نذر می کنم که یک سفر با تو و دوستانت به زیارت کربلا برویم . من از خداوند و املم حسین علیه السلام تشکر می کنم که به پدر و خانواده من عیدی دادند و سلامتی را به من باز گرداندند.    

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران