مقالات

انواع مغالطه

مغالطه

#مغلطه


خلاصه :

بسم الله الرحمن الرحیم مغلطه امروزه بسیار رونق گرفته و هر کس با گفتن مطلباشتباه باعث برداشت بد شنونده میشود.

 

مغالطات ۱:

ابهام در ساختار کلام. طرح مباحث مربوط به مغالطه یا سفسطه با نام سوفسطاییان یا سوفیست‌ها آغاز می‌شود. آنها دانشمندانی بودند که در نیمه دوم قرن پنجم قبل از میلاد نهضت شکاکیت را به وجود آوردند. توانایی و مهارت سوفیست‌ها در ایراد خطابه و اقناع مخاطب و نیز یافتن لغزشگاه‌های اندیشه و سوءاستفاده از مکالمات و سخنرانی‌های خود به حدی رسید که این تصور برای خود آنها پیدا شد که اصلا حق و حقیقتی مستقل از آنچه انسان اراده می‌کند، وجود ندارد.

     به عبارت دیگر انسان می‌تواند هر آنچه را بخواهد حق یا باطل جلوه دهد. مغلطه که نتیجه کاذب از مقدمات صادق است از اعمال سوفسطاییان نتیجه می‌شود و می‌توان مثال‌هایی از آن را به لحاظ تاریخی ذکر کرد. طی چند مقاله در ستون مغالطات به بررسی تاریخی این موضوع خواهیم پرداخت.

     از مغالطات معروف دوران باستان می‌توان به داستان‌های زیر اشاره کرد. پروتاگوراس به جوانی آداب سخنوری می‌آموخت با این شرط که اگر جوان در اولین جلسه اقامه دعوی پیروز شد، حق‌التعلیم او را بپردازد والا پولی پرداخت نکند.

     وی برای این که حق‌التعلیمش هدر نرود، نخستین دعوی را خود علیه آن جوان اقامه کرد و اجازه داد تا جوان پیروز شود و طبق قرارداد حق‌الزحمه خود را دریافت کرد. البته این داستان به گونه دیگری نیز نقل شده است، به این ترتیب که جوان در دادگاه اقامه دعوی کرد و گفت: اگر حکم دادگاه به نفع من باشد، در این صورت به حکم دادگاه نباید پولی به استاد خود بپردازم و اگر پیروز نشوم به حکم قرار اولیه، نباید پولی پرداخت کنم.

     استاد گفت: اتفاقا برعکس! اگر دادگاه به نفع جوان حکم کند، قرار ما محقق شده و جوان باید حق‌التعلیم مرا بپردازد و اگر دادگاه به نفع من حکم کند، البته روشن است که جوان باید به حکم دادگاه ملتزم شده و پول مقرر شده را بپردازد.

     همچنین نقل است که یکی دیگر از سوفیست‌ها سعی می‌کرد که شخص ساده‌لوحی را گیج کند و از او اقرار بگیرد که پدرش سگ است!‌ مکالمه‌ای که بین آنها واقع می‌شود چنین است:

     ـ‌ گفتی که یک سگ داری؟

     ـ‌ آری،‌ سگ درنده‌ای دارم.

     ـ و او توله‌هایی هم دارد؟

     ـ‌ آری و خیلی هم به خودش شبیه‌اند.

     ـ‌ و آن سگ پدر آن توله‌هاست.

     ـ‌ آری حتما.

     ـ آیا می‌پذیری که آن سگ پدر است و مال تو؟

     ـ البته آن سگ پدر است و مال من است.

     ـ‌ پس آن سگ، پدر توست.

     سوفیست دیگری می‌گوید: دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد، پس دیوار گوش دارد.

     موضوع مهم تاریخی در مورد مغالطات و منطق این است که خاستگاه تدوین دانش منطق مبارزه با مغالطات سوفیست‌هاست.

     وقتی قوانین منطق به وسیله‌ سوفیست‌ها مورد شک و تردید و اهمال یا انکار قرار گرفت، فیلسوفان بزرگی همچون سقراط (399 ـ 346 ق. م)‌ ، افلاطون (427 ـ 347 ق.م)‌ و ارسطو (384 ـ 322 ق. م)‌ به مبارزه با آنها برخاستند که سرانجام تلاش آنها بویژه با تدوین علم منطق به وسیله ارسطو به وجود امد.

 مغالطه۲:

علت جعلی

     در ادامه مبحث مغالطات، در این شماره به مغالطه ای علت جعلی می پردازیم. همان طور كه در شماره های قبلی بیان شد، مغالطه سخن نادرستی است كه درست جلوه داده می شود. مغالطه علت جعلی دارای دو شكل اصلی است. نوع اول این مغالطه وقتی است كه در یك استدلال، چیزی به عنوان «علت» وانمود می شود كه در واقع «علت» نیست؛ یعنی در تحلیل عقلی و منطقی آن چیز نمی تواند جنبه علّی و تاثیرگذاری داشته باشد، اما گوینده یا نویسنده در استدلال خود آن را سبب یك امر خاص به حساب می آورد. برای مثال به گفتگوی زیر حساب كنید:

         الف: چرا تو در كنكور دانشگاه قبول نشدی؛ یا چرا وضع مالی احمد اینقدر مساعد است ولی برادرش زندگی خوبی ندارد؛ یا چرا زلزله در فلان شهر، تمام شهر را ویران می كند ولی در فلان شهر ژاپن تنها چند لحظه ای باعث لرزش ساختمان ها می شود؛ و ...

     ب: این خواست خداوند است.

     الف: در مورد قبول نشدن در كنكور آیا خوب درس خواندی؟ در مورد وضع مالی احمد تحقیق كرده ای كه چه كاره است و چگونه درآمد كسب می كند و در مورد زلزله راجع به استانداردهای گوناگون و مختلف خانه سازی و شهرسازی تحقیق كرده ای كه آیا رعایت می شده است یا نه و ...

     ب: همه اینها را گفتی، تا خداوند نخواهد برگی از درخت نخواهد افتاد.

     ملاحظه می كنید كه در این گفتگو شخص (ب) تمام مسوولیت های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، عمرانی و ... افراد جامعه را به گردن خداوند می اندازد و افراد جامعه را از هر زحمتی برای انجام وظایفشان مرخص می كند. یك موضوع را علتی برای تمام كارها قرار دادن و در حقیقت راحت كردن خود و دیگران از انجام كار و مسوولیت. این مغالطه علت جعلی است. به گفتگوی زیر توجه كنید:

     الف: چرا در فلان جامعه درآمدها برای اداره زندگی كافی نیست؟

     ب: علت آن است كه مردمان این روزگار از معنویت به دور هستند. ممكن است ده ها علت و واسطه سبب شود كه درآمد مردمان یك كشور برای زندگیشان كافی نباشد كه می توان به تورم بالا، اقتصاد رانتی و دولتی، فساد بالای بوروكراتیك، ساختار ناكارآمد سیاسی و ده ها عامل دیگر اشاره كرد اما شخص «ب» با قرار دادن علتی نامربوط سعی در توجیه وضع فعلی دارد.

     بسیار گفته شده است كه در كشور شوروی سابق در زمان استالین افراد بسیاری به خاطر اعتراض به اوضاع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی با بهانه و علت جعلی توهین به ایدئولوژی رسمی كشور به اردوگاه های كار اجباری اعزام شدند و یا اعدام گردیدند.

    به طور كلی علت وقوع این مغالطه یا جهل است یا غرض ورزی. منظور از جهل این است كه افراد جاهل و كم اطلاع از مسائل مختلف برای تحلیل و تعلیل واقعه بدون درنظر گرفتن استدلال منطقی به اظهارنظر می پردازند و عدم واقع نگری یا غرض ورزی یا منعفت طلبی آنها باعث می شود كه واقعه مورد نظر را منسوب به علل موهوم و غیرواقعی نمایند.

     حكایت طنزگونه زیر نمونه ای از چنین جعلی است: نقل است كه در دوران قدیم، فرزند ساده لوح یكی از طبیبان از پدر خود شنیده بود كه هرگاه حال یكی از بیمارانت بد شد، بر بالین او حاضر شو و به اطراف او نگاه كن؛ ببین چه می بینی! اگر مثلاپوست خربزه ای دیدی، بگو كه بیمار خربزه خورده و مرضش شدت یافته؛ یا اگر هسته آلو دیدی، بدان كه آلو خورده و ... جوان ساده لوح روزی باخبر شد كه حال یكی از بیمارانش وخیم است، لذا بر بالین او حاضر شد و مرتب می گفت كه بیمار ناپرهیزی كرده و برای اثبات مدعای خویش به اطراف نگاه كرد و چیزی نیافت جز یك پالان، لذا خطاب به اطرافیان بیمار كرد و گفت: بیمار خر خورده!

     منظور از غرض ورزی به عنوان علت وقوع مغالطه علت جعلی این است كه گاهی شخص از علت واقعی امری خبر دارد، اما برای این كه بر آن حقیقت سرپوش نهد و تحلیل دیگری از مساله ارائه دهد سعی می كند علت دیگری برای آن امر بتراشد و آن را به عنوان علت حقیقی معرفی نماید، مثل:

     آقا اجازه! علت این كه در این امتحان نمره كمی گرفته ام این است كه در شب امتحان ما مهمانان زیادی داشتیم و نتوانستیم برای امتحان درس بخوانیم.

     نوع دیگر مغالطه ای علت جعلی این است كه بخشی از علت به عنوان كل علت معرفی شود؛ یعنی اگر برای تحقق معلولی، مثلالازم است 5 عامل دست به دست هم بدهند تا آن معلول محقق شود، شخص مغالطه كننده آن معلول را تنها به یكی از آن علل استناد می دهد مثل:

     ما در دهه اخیر شاهد افت تحصیلی شدید در مدارس راهنمایی و دبیرستان های كشور هستیم. واضح است كه آموزگاران و دبیران در انجام وظایف خود بسیار كوتاهی می كنند.

     افت تحصیلی دانش آموزان راهنمایی و دبیرستان می تواند ناشی از علل بسیار زیادی باشد، مانند تغییرات متون درسی، سطح پایین آموزش در دوره ابتدایی، افزایش چشمگیر برنامه های تلویزیون و دیگر تفریحات. كوتاهی آموزگاران در انجام وظایف خود نیز می تواند یكی از علل افت تحصیلی باشد، اما در استدلال فوق شخص

     مغالطه كننده با چشم پوشی نسبت به علل و عوامل دیگر، تنها علت افت تحصیلی در دهه اخیر را كم كاری معلمان معرفی می كند.

     شكل اخیر مغالطه ای علت جعلی بیش از شكل قبلی صورت می گیرد كه علت آن را می توان در این امر جستجو كرد كه در اینجا علت مذكور به عنوان علت منحصر، امر بیگانه ای نسبت به معلول به حساب نمی آید و واقعا آن علت دارای تاثیر علی بر معلول مورد نظر است و همین امر باعث می شود كه مخاطب به سادگی فریب خورده و این مغالطه را بپذیرد. معمولاهدف این مغالطه این است كه بار مثبت یا منفی استدلال را متوجه یك سو و یك علت كند؛ یعنی اگر در پی تحلیل یك امر نامطلوب هستیم، شخص مغالطه كننده سعی می كند كه آن امر نامطلوب را تنها به یك علت مربوط كند و لذا نامی از علل دیگر به میان نمی آورد چنانكه استدلال فوق چنین بود.

 مغالطات ۳:

گفتی چند تا ... ؟

     اهمال سور: سور یعنی این که تعداد افرادی را که می‌خواهیم راجع به آنها صحبت کنیم، معین نماییم. سور (کلی یا جزئی) محدوده و مرز افرادی که راجع به آنها قضاوت می‌نماییم، مشخص می‌کند. مثلا وقتی می‌گوییم «همه ایرانی‌ها کم کتاب می‌خوانند»؛ بدین معناست که هر کس را که در نظر بگیرید که ایرانی باشد، کم کتاب می‌خواند. یا برخی از شوهران یا زنان نسبت به زنان و مردان قضاوت‌های این گونه دارند: همه مردان سر و ته یک کرباس هستند، و این بدان معناست که هر کس مرد باشد دارای یک خصوصیات ویژه و معین است یا مثال همه زنان بی‌عقل هستند، بدان معناست هرکه زن باشد، بی‌عقل است و نشان می‌دهد که گوینده راجع به تمام زنان عالم تحقیق کرده است و فهمیده است که این جمله راجع به همه آنها صدق می‌کند. ادعای بسیار بزرگی است که فقط یک همه چیز دان از پس آن برمی‌آید و نه از یک انسان با تمام محدودیت‌های ذهنی و روحی فراوان.

     سور کلی را تنها در مورد قضایای علمی می‌توان به کار گرفت. مثلا: هر جسمی که ثابت است و ساکن؛ اگر نیرویی به آن وارد نشود، ساکن می‌ماند و الا به صورت مستقیم تا نهایت به حرکت خود ادامه می‌دهد. ضمن این که حتی در مورد قوانین علمی نیز بین فلاسفه علم بحث‌های فراوانی است و این اطمینان را حتی در مورد علوم تجربی نیز نمی‌توان به کار گرفت چه برسد به عوالم انسانی و قضاوت راجع به تک‌تک انسان‌ها.

     مثال دیگر این که داماد آنها فارغ‌التحصیل رشته اقتصاد است. دانشجویان و فارغ‌التحصیلان این رشته افراد بی‌سوادی هستند. در این مثال تمام فارغ‌التحصیلان رشته اقتصاد بی‌سواد در نظر گرفته شده‌اند و گوینده مثال مدعی شده است که در مورد تمام فارغ‌التحصیلان رشته اقتصاد تحقیق کرده است و فهمیده است که تمامی آنها بی‌سواد هستند. ادعای بزرگ و غیرمنصفانه‌ای است. حال با گفتن این مطلب شخصی می‌خواهد داماد خانواده مورد نظر را که با او مشکل دارد، به چالش بکشد.

     مثال دیگر آن که برخی بیان می‌کنند غرب تماما فاسد است که گوینده ادعا می‌کند که همه غرب را کاملا با تمام ابعاد فلسفی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، با همه مکاتب و ریزه‌کاری‌ها و... شناخته است و حکم کلی صادر می‌کند.

     مثال دیگر از این نوع را می‌توان به متجددمآبانی نسبت داد که از غرب تنها پوسته ظاهری آن را گرفته‌اند و کسانی را که این پوسته ظاهری را نداشته باشند با یک حکم کلی محکوم به ارتجاع می‌کنند. مثلا می‌‌گویند همه متدینین مرتجع هستند که در این حالت شخص مورد نظر ادعای این را دارد که احوالات همه متدینین را بررسی کرده است و پس از واکاوی خصوصیات مختلف آنان به این نتیجه کلی رسیده است که ادعای عجیب و غریب و ناشی از بی‌انصافی است.

     متاسفانه نمونه این نوع قضاوت‌ها را در مورد همه اقوام ایرانی مشاهده می‌کنیم که برای مثال: همه فارس‌ها... هستند، همه لرها ... هستند، همه اصفهانی‌ها ... هستند، همه یزدی‌ها ... هستند و ... که تقریبا این کلیت بخشیدن و نسبت دادن صفات گاه ناپسند و غیراخلاقی در کشور ما دیده می‌شود و این همان مغلطه به کار بردن نادرست سور است. این مغالطه در مورد اصناف و صاحبان مشاغل و همچنین سنین مختلف نیز دیده می‌شود. همه قصاب‌ها، همه نانواها، همه پزشک‌ها، همه اساتید، همه فوتبالیست‌ها، همه هنرمندها، همه جوان‌های این دوره و زمانه، همه زنان و... برای دقیق‌تر حرف زدن یا باید گزاره‌ای علمی را بیان کرد و یا با استفاده از آمار با استناد از یک جامعه‌ آماری، گفتار خود را دقیق‌تر کنیم!

     امروزه در علوم، تنها قضایای کلی (البته با چالش بسیار)‌ مقبول و مورد اعتنا هستند و اگر نتوان از قضیه‌ای تعبیر کلی ارائه کرد باید با استفاده از قانون آماری، راه را بر روی هر مغالطه‌ای بست، به این ترتیب که مثلا به جای این که بگوییم «بیشتر افراد آن مجموعه دارای صفت فلان هستند» باید بگوییم 55 درصد و یا 5/93 درصد و... در هنگام استفاده از این سور باید مواظب بود و تنها به مصادیق و مثال‌هایی که این جمله را تایید می‌کنند، اکتفا نکنیم و برای پرهیز از آن همواره باید به مثال‌های ابطال‌کننده توجه شود و گوینده را از استنتاج غیرصحیح برحذر داشت.

     تعریف دوری: مغالطه دیگری که به آن پرداخته می‌شود، مغالطه‌ تعریف دوری است. تعریف دوری در جایی است که برای معنا کردن یک واژه از واژه‌ دیگری استفاده شود؛ در حالی که در معنای واژه دوم نیازمند دانستن معنا و مفهوم واژه اول هستیم، برای مثال اگر کسی در تعریف خورشید بگوید: خورشید ستاره‌ای است که در روز طلوع می‌کند، اگر بپرسیم روز یعنی چی؟ او بگوید؛ روز یعنی مدت زمان میان طلوع و غروب خورشید. چنین تعریفی دور خواهد بود. همچنین است اگر تعریف یک واژه با چند واسطه به تعریف خود برگردد مانند تعریف زیر:

     «چریدن» یعنی غذا خوردن حیوان از مرتع

     «مرتع» بخشی از دشت و صحراست که در آن علف فراوانی می‌روید

     «علف» یعنی گیاه در حال رشد که حیوان از ‌آن می‌چرد

     یکی از نکات مهم در تدوین واژه‌نامه، رعایت همین نکته است که تعاریف موجود در واژه‌نامه نباید دوری باشد. البته ممکن است کسی گمان کند که تعریف دوری، امری عادی و حتی اجتناب‌ناپذیر است که اساسا مشکلی را هم به وجود نمی‌آورد و مثلا تعاریفی مانند تعاریف زیر طبیعی و بدون اشکال است: سیاه، یعنی مشکی، مشکی یعنی سیاه؛ مملکت یعنی کشور، کشور یعنی مملکت و... اما این گمان خطاست و اشکال این تعاریف وقتی آشکار می‌شود که شخص معنای هیچ‌یک از دو واژه‌ مترادف در تعریف را نداند. در این صورت، تعریف بی‌فایده و اشکال دوری بودن آشکار خواهد شد، مانند تعاریف زیر با فرض عدم آشنایی با الفاظ به کار برده شده:

     جوهر، یعنی آنچه عرض نیست، عرض، یعنی آنچه جوهر نیست.

     عارفی مدعی را پرسیدند جوانمردی چیست؟ گفت: ترک کامجویی، گفتند: کامجویی کدام است؟ پاسخ داد: ترک است.

 

 

۶ سال پیش
لطفا نظر دهید

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

۶ سال پیش
ان شاالله جهت ارائه به کلاس آماده باشید

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

۶ سال پیش
آقای میری ان شاالله جهت ارائه به کلاس آماده باشید
این یعنی اینکه چرا کپی پیست می کنی برادر من

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران